غزلی از حضرت حافظ دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

غزلی از حضرت حافظ دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

غزلی از حضرت حافظ دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

 

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

در این باب

در ادامه ...

غزلی از حضرت حافظ دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

آبان خادمی
به عنوان عضوی کوچک از پهنه کشورم ایران 

مفتخریم با دمی با ادب شما را به گرد همایی ترویج مولانا خوانی و دیگر شاعران بزرگ و عرفانی جهان دعوت کنیم و کنار لحظه های خوش ابیات و معنای آن میزبان شما عزیزان باشد

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x